Sunday, July 18, 2010

علیرضا

فقط یک بار تونستم برم اونجا. لحظه ای که روی بام ایران بودم، نه بالا و پایین پریدم، نه جیغ زدم و نه هیچ چیزی شبیه به اینا. نفس بریده نشستم روی زمین و گریه کردم. همنوردهام که می دونستن چقدر برای بالا رفتن مشتاق بودم و چقدر برام محال بوده، کنارم نشستند و هر کس حرفی می زد که آرومم کنه. می خواستند صعودم رو تبریک بگن. علیرضا نشست کنارم و محکم منو به خودش فشرد. همه ی لحظه هایی که توی اون صعود کمکم کرده بود، با حرفهاش و با مهربونی بی حدش و با انتخاب سخت ترین مسیر ممکن برای صعود به بام ایران، توی اون فشار انگشتهاش روی بازوی من ابسترکت شد. علیرغم ضعف بدنی من، سخت ترین مسیر رو انتخاب کرد که امروز که اینجا نشستم فکر نکنم که ناتوانی و ضعف ریه هام باعث شد صعود ناکاملی داشته باشم.
کلام گویای قدردانی من نیست علیرضا. امروز شد یکسال که رفتی. یکسال از لحظه ای که توی بهت من دستگاه بوق می زد که یعنی قلب تو ایستاده. شبی که بعد از نیم ساعت احیا، با صورت خیس اشک و با فریاد و هق هق، هنوز به دکتر التماس می کردم که نا امید نشن، که بهت فرصت زندگی بدن. بهت پونزده دقیقه دیگه فرصت دادن، پونزده دقیقه برای زندگی احیا کردن تو رو اما مگه چیزی زنده تر از تو هم بود همه این سالها؟ همه ی این سالها که من داشتم ذره ذره می مردم و تو شبیه شخص زندگی منو نگه داشتی بودی. یکسال گذشته از شبی که بعد از چهل و پنج دقیقه احیا دکتر گفت راحتش بذارین. تو رو می گفت و چقدر راحت پذیرفت رفتنت رو. یکسال از شبی که من و روزبه و آراز تمام بلوار رو از بیمارستان آتیه تا میدون صنعت پیاده راه رفتیم و داد زدیم و فحش دادیم و بلند بلند گریه کردیم گذشته. شب وحشتناکی که ما هزار بار داد زدیم چرا. حالا آراز هم رفته. اما رفتن تو چیزی بود که منو ویران کرد رفیق. رفتنی که ضربه اش و شوکش هر روز که می گذره بزرگتر می شه و تکه ای که از وجود من کندی و بردی بیشتر به چشمم میآد. با اینهمه ممنونم برای اینکه اومدی و تو همون فرصت کوتاه منو خوشبخت ترین دوست عالم کردی.
یه روز یه جای بهتر همو می بینیم علی. یه روز یه جای بهتر دوتایی راه می افتیم با هم یه قله بلندتری رو می زنیم؛ از علم پرخاطره تر، از کی تو سخت تر از دماوند بلندتر. یه روز یه جای بهتر با هم می ریم کوه، جای بهتری که من برای نفس کشیدن توی ارتفاع نجنگم، جای بهتری که تو مجبور نباشی برای بردن من از سخت ترین مسیرها به بقیه جواب پس بدی. با هم می ریم یه جای بهتری که به قله اش که می رسیم چیزی بالاتر از سرهای ما نباشه.
دلم برات خیلی تنگ شده لعنتی اما
تو آروم بخواب

No comments:

Post a Comment