Thursday, May 27, 2010

آنتونی

اصالتا اهل هنگ کنگه اما بیست و‌ دو سال که اینجا زندگی‌ می‌کنه. آنتونی رو میگم؛ مسئول  کارهای ازمایشگاهیمون. اونایی که با این اهالی شرق آسیا برخورد داشتن می‌دونن این جماعت انگلیسی‌ رو جوری حرف میزنن که اگه از دور بشنوی انگار صدای چینی‌ حرف زدن به گوشت میرسه. بازیش اینجوریه که اینا ذرّه‌ای تلاش نمیکنن که تن حرف زدن لعنتیشون به انگلیسی نزدیک بشه. یعنی‌ صداشون همونجوری نازکه و آواهای کشیده رو وحشتناک و بسیار طولانی تلفظ می‌کنن. بگذریم، چیزی که باعث شد الان با نرم‌افزار بهنویس دست‌به‌کار نوشتن و‌ ثبت این لحظه‌ها بشم اصلا این نیست که دفعهٔ اول که آنتونی خندید از دیدن دهانی که فقط دو تا دندون نیش بالا داشت، رسما زهره ترک شدم. به این هم که با اون دهان بی‌ دندون روزی سه تا موز میخوره و من و‌ اندرو رو با اون صدای ملچ ملچ آروم و در عین حال تهوع آور به مرزهای گریه نزدیک می‌کنه هم ارتباطی‌ نداره. میخوام حتا به شرافتم سوگند بخورم به این هم ربطی‌ نداره که بعد از ۲۲ سال زندگی‌ تو این خراب شده هنوز هم هرجا کم میاره ( که خیلی‌ هم پیش میاد ) به جای حرف زدن صدای یه چیزی رو در میاره. مثلا میخواد بگه سوپروایزر عصبانی‌ می‌شه میگه : ( هی‌ ویل گو Bababababababa ). کل این پست در رثای یک تکیه کلام این آقا نوشته می‌شه و آن چیزی نیست جز "do you understand what I mean?". همین الان داشت با آندریا حرف میزد و من سرم رو گذشته بودم رو میز مثلا استراحت کنم، در عرضه یازده دقیقه هشت بار گفت Do you understand what I mean?. بعد اومد به من گفت که تولد فلانیه و‌ پایین ناهار میدن، معدهٔ من در حال dadadadada هست. میرم پائین .بعدا کارهات رو انجام  میدم. do you understand what I mean?.
فعلا که نمونه هام دستشه و‌ باید روشون کار کنه، روزی که مطمئن بشم دیگه دمم زیر تیشه اش نیست یه دست کتک حسابی‌ میزنمش. پایان.

No comments:

Post a Comment