Wednesday, June 9, 2010

requiem for a dream

دو تا انگشتم رو شکستم. قاعدتا باید زمانی که دکتر رادیوگرافی رو گرفت دستش و گفت آیم افرید یو هو بروکن یور فینگرز دی‌یر، من می زدم زیر گریه. اما قهقهه زدم. انقدر بلند که ترسید فکر کرد دچار منتال آنستیبیلیتی هم شدم. اما من هیچ مشکل مغزی ای ندارم؛ لااقل می دونم که هیچ مشکل مغزی جدیدی واسم پیش نیومده. انگشتام رو آتل بندی کردم و رفتم خونه، به دوستم زنگ زدم و اون هم مثل خودم زد زیر خنده. یعنی می دونی، این شده یه جور بازی که من هر روز یه بلایی سر خودم میآرم.
بعدش، یه ربع بعد از اینکه اومدم خونه، حوالی یازده، از بیمارستان زنگ زدن که فردا بیا کارت داریم. خدا رو شکر همون بیمارستانیه که خودم توش کار می کنم و خدا رو شکر که من هر وقت می رم بیمارستان این دفتر دیویس برگ پرونده پزشکیم رو می زنم زیر بغلم و می برم با خودم. خلاصه ساعت نه صبح رفتم ببینم چی می خوان. دیدم فکر می کنن از آسیب زدن به خودم لذت می برم که اونجوری خندیدم و یه جور ملویی می خوان انگ مازوخیست بودن بهم بزنن. می دونی، هرقدر هم زبان انگلیسیت خوب باشه، نمی تونی توضیح بدی که "کارم از گریه گذشته است بر آن می خندم". یعنی نمی تونی مفهوم رو منتقل کنی. به جاش کلی عرق ریختم و زور زدم تا توضیح دادم که در سه سال گذشته دو تا تصادف وحشتناک داشتم که هیچ کس باورش نمی شد ازشون زنده در بیام و هزار جور بلایای عجیب غریب دیگه ای که سرم اومده بود رو تعریف کردم و با مدارک نشون دادم و گفتم که انقدر هر روز تصادفا بلاهای عجیب به سرم میآد که دیگه خنده ام می گیره و تازه تو همین بیمارستان خودتون سه چهار بار پذیرش شدم تو همین سه ماه گذشته. دیگه آخرای تعریف کردن و ورق زدن دفتر دیویس برگ، دکتره هم می خندید و می گفت نوووو یور جوکینگ... بالاخره حرفم رو باور کردند وگرنه یه ده بیس صفحه هم مشاوره روانپزشکی به پرونده ام اضافه می شد و بهم شوک الکتریکی می دادن و احتمالا با شانسی که من دارم وصلم می کردن به برق سه فاز و من که نمی مردم، حتما همه موهام می ریخت و از اینکه هستم سیاه تر و زشت تر می شدم.
صبح که توضیح می دادم ماجراها رو، به صورت هیستریک می‌خندیدم اما ته دلم عصبانیت و غصه بیداد می کرد. قبلا هم گفتم، تو این یه مورد دیگه حرفه ای ام. تو دلم زار زار گریه می کنم اما قیافه ام می خنده. حالا هم حالم خیلی گرفته است و انگشتام عجیب درد می کنند.

No comments:

Post a Comment